معنی توانایی کاری را داشتن

واژه پیشنهادی

توانایی کاری را داشتن

استعداد

استعداد


کنایه از توانایی انجام کاری داشتن

کمان بر بازروی کسی بودن


توانایی که مفید داشتن

هنر داشتن


توانایی

تاب

قدرت، یارا، یارایی

نیرو، قدرتمندی

فارسی به عربی

لغت نامه دهخدا

بر کاری داشتن

بر کاری داشتن. [ب َ ت َ] (مص مرکب) تحریض. بعث. (ترجمان القرآن). بکاری واداشتن. بکاری وادار کردن.

فارسی به ایتالیایی

قصد کاری داشتن

avere intenzione di

فرهنگ معین

توانایی

(~.) (حامص.) نیرومندی، قدرت.

مترادف و متضاد زبان فارسی

توانایی

استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع،
(متضاد) ناتوانی

معادل ابجد

توانایی کاری را داشتن

1665

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری